پرسان
ثبت نام
راهنما
دانلود اپلیکیشن
نگارش هفتم -
بازگشت
KOKI
نگارش هفتم
.
بار کج به منزل نمیرسد. حکایت را مانند داستانی بازسازی کنید؟
جواب ها
F . N
نگارش هفتم
تو یه شهر قدیمی، تاجری به نام حاج محمود زندگی میکرد که تو کار خرید و فروش گندم بود. حاج محمود مرد درستکاری بود، اما شاگردش، کاظم، همیشه دنبال راههای میانبُر و کلک زدن بود. یه روز حاج محمود به کاظم گفت: ــ فردا یه بار گندم باید ببری به شهر کناری. یادت باشه بارو درست ببندی که سالم برسه. کاظم که همیشه دنبال آسونترین راه بود، حوصله محکم بستن بارها رو نداشت. با خودش گفت: «حالا مگه چی میشه؟ این همه راه رو کی حوصله داره طنابها رو سفت کنه؟» صبح روز بعد، بار گندم رو روی الاغها گذاشت، اما طنابها رو شل بست و راه افتاد. وسط راه، باد شدیدی وزید. کمکم گندمها از بار افتاد، اما کاظم توجهی نکرد. گفت: «چند مشت گندم که چیزی نیست.» وقتی به شهر رسید، نیمی از بار از بین رفته بود. مشتریها که دیدن گندم کم شده و بقیهاش خاکی و خراب شده، از خرید منصرف شدن. کاظم با دست خالی برگشت و وقتی ماجرا رو برای حاج محمود تعریف کرد، پیرمرد سری تکون داد و گفت: ــ دیدی گفتم؟ بار کج به منزل نمیرسه، پسرم! اگه کارو از اول درست انجام ندی، آخرش به مشکل میخوری. کاظم اون روز یه درس بزرگ گرفت و فهمید که هیچ راه میانبری تو زندگی بدون تاوان نیست. معرکه یادت نره ❤️
سوالات مشابه
لیست سوالات مشابه